مرداب

و خداوند عشق را آفرید

مرداب

و خداوند عشق را آفرید

پشت هیچستانم

بسراغ من اگر می آیید

 

پشت هیچستانم .

پشت هیچستان جاییست.

پشت هیچستان رگهای هوا پر قاصد های است

که خبر می آرند  از از گل واشدۀ دورترین بوتۀ خاک.

روی شن ها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح

بسر تپه معراج شقایق رفتند.

پشت هیچستانم چتر خواهش باز است:

تا نسیم عطشی در بن برگی بدود

زنگ باران بصدا می آید .

آدم اینجا تنهاست

و در این تنهایی  سایۀ نارونی تا ابدیت جاریست

بسراغ من اگر می آئید

نرم و آهسته بیائید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهائی من.

 

 

سهراب سپهری