مرداب

و خداوند عشق را آفرید

مرداب

و خداوند عشق را آفرید

هفت جا ، نفس خویش را حقیر دیدم

هفت جا ، نفس خویش را حقیر دیدم :

نخست ، وقتی دیدمش که به پستی تن می داد تا بلندی یابد.

 

دوم ، آن گاه که در برابر از پاافتادگان ، می پرید.

 

سوم ، آنگاه که میان آسانی و دشوار مختار شد و آسان را برگزید.

 

چهارم ، آن که گناهی مرتکب شد و با یادآوری این که دیگران نیز همچون او دست به گناه میزنند ، خود را دلداری داد.

 

پنجم ، آنگاه که از ناچاری ، تحمیل شده ای را پذیرفت و شکیبایی اش را ناشی از توانایی دانست .

 

ششم ، آن گاه که زشتی چهره ای را نکوهش کرد ، حال آن که یکی از نقاب های خودش بود.

 

هفتم ، آنگاه که آوای ثنا سرداد و آن را فضیلت پنداشت.  

 

خلیل جبران