مرداب

و خداوند عشق را آفرید

مرداب

و خداوند عشق را آفرید

دولت آرامش

می خوام روشنی عُقدمو خاموش کنم

ولی نمی تونم حرفاتو فراموش کنم

وقتی قلم و کاغذم دست من بود

پس می نویسم نامه ای به رئیس جمهور

با عرض سلام خدمت رئیس جمهور محترم

واسه گفتن حرف پیش اومد فرصت مغتنم

تو که گوش می کنی به حرف هر سلیقه ای

میشه وقتتو به من بدی  چند دقیقه ای

من نگرانم، واسه  تاریخ  تحریف شده

واسه مغز جوونایی که تحریک شده

درد ما دوا نشد ، دکتر مملکت

شُعاراتونم بدتر به ما حمله کرد

مخم بیداره ولی ترجیح می دم باشه تو خواب

تا این که سینم بشه سنگ قبر آرزوهام

عمر من رفت به درک واسه نسل بعد

می خونم مثل این که فعلا به ما وصله در

وصفه کرد تیکه ی غمو بس که من

می بینم نابغه هامونم شدن وصله گر

هیچ وقت تصور نمی کردم بشیم این طوری

که داشته باشیم میلیون ها جوون دین گریز

ملت خلاف می کنن تا برن زندون واسه جای خواب

خیلی ها وقتی مردن نسلشون بدرقه نشد با یه قاب

می دونم حرفای من می خوره تهش به بن بست

ملت میرن مسجد هنوز تا کفش بدزدن

به خدا این همه ادعا نیشخند داره

ایران صادر می کنه دختر 18 ساله

رو زمین نشستی فکر کردی اوج قصر

امید من به نجات ، در حد معجزس

تو خودت خوب می دونی چقدر شده درگیری زیاد

به خدا قرآن روی تاقچه ، گردگیری می خواد

فقط شعاره که دنبالش هستی فقط تو و ما

بشینیم قرآن به دست کنیم فقط دعا

سند حرف من چهره ی سطح شهر

یه چرخ بزن دوی نصف شب به بعد

نفس بکش، این آسفالته که بوی خون میده

دقت کن، یه جوون اون گوشه داره جون می ده...

تو گفتی دولت من دولت آرامشه

که ذهن مردم واسه حمایتت آماده شه؟

وسعت فکر منه از خزر تا خلیج فارس

نمی خوام از من بگیرنش بشه دریجه باز

برای بد شدن اوضاع و برای جنگ

حرفش مال توئه عواقبش برای من

هنوزم بهت زدم و نشستم به حیرت

که چرا جای خون نیکوتینه توی رگ غیرت

ولی خیلی ها دنبالم هستن الان

که منو بگیرن یا دربرم از دست کلان

که اینم شده زنده بودن

حرفامو تموم می کنم، می تونی قبولش کنی

یا با گرفتنم ظاهرا تمومش کنی

ولی بدون اگه بگیرم حتی خوی حیوون

قلمم با قدرت می چرخه حتی توی زندون 

 

این شعر اجتماعی هم کاریست ازآقای هیچ کس عزیز که امیدوارم خوشتون بیاد  . 

به امید روزی که ... .